جدول جو
جدول جو

معنی نرم شامه - جستجوی لغت در جدول جو

نرم شامه
داخلی ترین پرده محافظ مغز، ام الرقیق
تصویری از نرم شامه
تصویر نرم شامه
فرهنگ فارسی عمید
نرم شامه
(نَ شا مَ / مِ)
ام الرقیق. سومین پردۀ مغز. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
نرم شامه
یکی ازسه پرده ایست که مراکزعصبی واقع درجمجمه ومجرای ستون فقرات رامانند غلافی پوشانده است. این پرده درزیردوپرده دیگرکه بترتیب ازخارج بداخل عبارتنداز ام الغلیظ (سخت شامه) وعنکبوتیه (میان شامه) قرارگرفته است. نرم شامه چون دارای عروق فراوان است بنام پرده عروقی هم موسوم است وازطرف داخل بقشردماغی نیزچسبندگی داردوازرووعمق همه چین وشکنج های دماغی میگذرد. چون تغذیه مراکزاعصاب بوسیله این پرده انجام میشودلذااهمیت خاصی دارد. بین نرم شامه وورقه عمقی عنکبوتیه فضایی است که ظنرافضای زیرعنکبوتیه گویندودراین فضا است که مایع دماغی نخاع جریان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
نرم شامه
((نَ مِ))
یکی از سه پرده ای است که مراکز عصبی واقع در جمجمه و مجرای ستون فقرات را مانند غلافی پوشانده است
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرم شانه
تصویر نرم شانه
شخص کم زور، فروتن و فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
پرده ای که در دنبالۀ استخوان کامی در سقف دهان قرار دارد و زبان کوچک از آن آویزان است، شراع الحنک
فرهنگ فارسی عمید
(نَ نَ / نِ)
کنایه از کاهل. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) :
از ظهوری است سخت بازوئی
کوه کن نرم شانه ای بوده ست.
ظهوری (از آنندراج).
، کم قدرت. (برهان قاطع). ضعیف. (فرهنگ نظام) (آنندراج). سست. (ناظم الاطباء) ، جبان. (فرهنگ نظام) (آنندراج) ، مطیع. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). فرمانبردار. (ناظم الاطباء). کسی که هر چیز بگویند همان قبول کند و هرچه تکلیف کنند تن دردهد. (فرهنگ نظام) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (آنندراج) :
زنجیر زلف چارۀ دلهای سرکش است
اینجا ز موم سنگ شود نرم شانه تر.
صائب (از آنندراج).
، مخنث. حیز. (انجمن آرا) (فرهنگ خطی). بی حیا. (فرهنگ خطی) :
نرم شانه سخت دیده سست رگ
بیوه پرور کم خرد بسیارخور.
پوربهای جامی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ / مِ)
قیمت رایج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان یزد. این ده درجلگه واقع است با آب و هوای معتدل. آب آن از قنات ومحصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و ساخت صنایع دستی. راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کسی که هرچه بگویند قبول کند و بهرچه ویرا تکلیف کنندتن دردهدمطیع رام، ناتوان کم زور: ازظهوری است سخت بازویی کوهکن نرم شانه ای بودست. (ظهوری فرنظا)، اثرناپذیر: زنجیرزلف چاره دلهای سرکش است اینجازموم سنگ شودنرم شانه تر. (صائب فرنظا)، مخنث هیز: نرم شانه سخت دیده سست رگ بیوه پرورکم خردبسیارخور. (پوربهای جامی رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدم شامه
تصویر عدم شامه
نا بویایی
فرهنگ لغت هوشیار
هیز، دستی، رام، مطیع، نرم گردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد